نقش عزت نفس در خیانت
عزت نفس، احساسی است که ما نسبت به خود داریم به این معنا که ما خود را چگونه تصور می کنیم و چه نظری در مورد خودمان داریم. عزت نفس یعنی من چقدر خودم را دوست دارم و چقدر خود را قبول دارم.
ما بوسیله استاندارهای تربیتی، و خوب ها و بدهایی که خانواده و جامعه به ما دیکته می کنند، از یکپارچگی و آن چه که در ابتدا بودیم خارج شده و خود پنداره ما دچار آسیب می شود و در پی آن بر می آییم که مطلوب و مورد تایید دیگران باشیم و برای خود و نظرخود، ارزشی قایل نباشیم. در یک کلام ، عزت نفس یعنی خود و جهان را در تعادل دیدن میکند.
نقش عزت نفس در خیانت :
ما هر اندازه بتوانیم این بخشهای طرد شده و گمشده خود را که در پی تربیت خانوادگی و استاندارد های جامعه از دست دادیم بازیابی کنیم، کمتر مورد خیانت قرار می گیریم. بطور کلی بعد از هر خیانتی ما احساس شرم و نقص کرده و با خود اینگونه فکر می کنیم که دیدن خیانت به خاطر نقص و کمبودی است که در ما وجود دارد.
در زمان کودکی وقتی کار بدی انجام می دادیم “شخص من “مورد نکوهش قرار می گرفت در صورتی که “کار و عمل” من اشتباه بود. در آن زمان “کار اشتباه “ از “وجود ارزشمند من“ جدا نشد. و از آن پس من هم، خودم را براساس کارهایی که انجام می دهم مورد قضاوت قرار دادم . بعد از آن آموختم که من فردی خوب و دوست داشتنی نیستم و این شیوه خود سرزنشگری سرلوحه رفتار من در زندگی قرار گرفت.
دبی فورد (نویسنده،مدرس و سخنران مشهور آمریکایی) می گوید : فهمیدم ،در پس هر رنجی زخمی را از زمان کودکی با خود حمل می کنم، که باید به آن نگاه کنم و آن زخم را شفا دهم. کسی که به دیگری خیانت می کند، در وهله اول به خود خیانت کرده است ، چرا که اگر او برای خودش ارزشمند بود به ارزشمندی خود پایبند می ماند.
همه افراد مسئول رفتار و اعمال خود می باشد خیانت کننده باید احساس نقص وشرم کند، نه دیگری. زمانی که فرد خیانت دیده از احساس نقص و شرم کناره می گیرد می بایست نقش خود در این خیانت پیدا کند. باید بدنبال زخمهای دوران کودکی رفته و تمامی دلایلی که او را به افراط یا تفریط وا داشته است، نگاه کند. با دیدن نقش خود، عزت نفس نداشته خود را باز سازی خواهیم کرد.
ما بجای قربانی بودن و سرزنش خود و دیگران بر روی خود تمرکز کرده و شروع به کار کردن بر روی خود می کنیم. اکنون وقت آن فرا رسیده است که به شفای زخم و آسیب های دوران کودکی خود بپردازیم و در راه آگاهی و شناخت خود قدم برداریم. باید در یابیم که شفا دهنده ما درونی است و در بیرون از ما کسی نیست که بتواند به ما یاری رساند. پس از همدلی با خود این سوال مطرح می شود که چرا این درد و این رنج به سراغ من آمد؟ این رنج چه پیامی برای من دارد؟ آیا این مشکلات رخ داده آمده است تا پیامی را گوشزد کند؟ وقتی خود ارزشمندی در من ضعیف باشد من کاملا استعداد جذب هر گونه خیانتی را دارم.
تفاوت دیدگاه افراد عزت نفس بالا و پایین در خیانت
کسی که عزت نفس کمی دارد، به کرات دچار احساس نقص و شرم می شود او معتقد است که اتفاقات ناخوشایندی از جمله خیانت همسر که برای او رخ می دهد به خاطر وجود عیب و ایرادی در خود اوست. اما کسی که عزت نفس خوبی دارد در زمان بروز هر مشکلی به دنبال مقصر نیست او بدنبال من مسئول می باشد. این افراد مسئولیت هر اتفاقی را می پذیرند حتی اگر بسیار دردناک باشد. با پذیرش مسئولیت، رشد در ما صورت می پذیرد چرا که در پذیرش خود کسی جرات نقد و عیب جویی از ما را به خود نمی دهد.
ما زمانی که به خود خیانت می کنیم، خیانت هم می بینیم و این خیانت کردن به خود، همانا نادیده گرفتن خود است. زمانی که، عزت نفس در ما وجود ندارد ما حامیان و فداییان دردمند هستیم و مدام به دیگران در حال خدمت دادن هستیم. آن هم خدمت از نوع افراطی! و پس از این خدمات ،خود را یک قربانی تصور میکنیم.
یک فرد با عزت نفس بالا،خودش را به خاطر خدماتش ارزشمند نمی داند و به دیگران افراطی و بیش از حد توجه نمی کند. او یک انتخاب گر است و میزان توجه به دیگران را انتخاب می کند. افرادی که عزت نفس پایینی دارند قدرت استدلال و تحلیل ندارند و بیشتر از روی احساس و هیجان عمل می کنند.
دیدگاهتان را بنویسید